تفریح و سرگرمی

لطفا قهقه نزنید!! و با تمام وجود از این همه تنوع لذت ببرید

تفریح و سرگرمی

لطفا قهقه نزنید!! و با تمام وجود از این همه تنوع لذت ببرید

خر نادان


روزی روزگاری خری در روستایی زندگی می کرد که خیلی نادان و تنبل بود.او دوست نداشت برای آدم ها کار کند. به همین خاطر همیشه از آدم ها کتک می خورد. هر کسی که آن خر را می خرید از خریدنش پشیمان می شد. او خودش را به تنبلی می زد تا ازش کار نکشند ولی بدتر می شد چون کتک می خورد یک روز نشست و با خودش فکر کرد: من باید کاری کنم تا آدم ها از من کار نکشند باید قیافه ام را عوض کنم.
این طور شد که رفت پیش نقاش روستا و گفت: سلام آقای نقاش،می خواهم بدن مرا راه راه رنگ بزنی یعنی سیاه و سفید

.

نقاش گفت:چرا؟ مگه عقل از سرت پریده

.

خر گفت: شما که غریبه نیستید.دوست ندارم آدم ها از من کار بکشند. می خواهم قیافه ام را عوض کنم تا آدم ها مرا به چشم یگ گور خر ببینند و کاری به کارم نداشته باشند

.

نقاش گفت:باشد ولی یک شرط دارد.
چه شرطی آقای نقاش؟

شرط من این است چون تو پول نداری به من بدهی باید هر روز بیایی و مرا به خانه ام برسانی بعد هم هر هفته بیای و قوطی های رنگ را از بازار به مغازه ام بیاوری.

خر بدون آنکه فکر کند،گفت:عیبی ندارد من در خدمتم.

SiteRooz.com

SiteRooz.com

SiteRooz.com

SiteRooz.com

SiteRooz.com

نظرات 1 + ارسال نظر
ali جمعه 29 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:55 http://tolooo.blogsky.com

سلام این دیگه آخرشه!!!!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد