احسان پیربرناش
گلاب به رویتان، سوال داشتیم!
وقتی در کنفرانس مطبوعاتی کارلوس کرش، یکی از خبرنگاران
حاضر که نمیگوییم ایرج باباحاجی بود و از بچههای خودمان است، از گزینه
نهایی سرمربیگری تیم ملی پرسیده:«شما چلوکباب ایرانی دوست دارید؟»، به نظر
شما اگر به باباحاجی اجازه میدادند سوالاتش را ادامه بدهد، ماجرا به کجا
ختم میشد؟
1 - کارلوس، بابا، دوهزار تومنی خرده داری؟
2 - کرش داداش، بعد از کنفرانس مسیرت آزادی نمیخوره ما رو هم برسونی؟
3 - نظرتون در خصوص ترانههای ایرانی چیه؟
4 - آقای کرش، شما به عنوان سرمربی تیم ملی فوتبال ایران، دوست دارید من تعطیلات عید کجا برم؟
5 - کت و شلوارت چند؟
کارلوس چالش!
کارلوس کرش نرسیده سر شوخی را با ما باز کرد. آنهم از این شوخی دستیهایی
که خوراک ماست و میتوانیم تا مدتها با هم خوش بگذرانیم. کرش
میگوید:«پیشنهادات زیادی داشتم، اما دنبال زندگی راحت نیستم، به ایران
آمدم تا چالش جدیدی را در زندگیام تجربه کنم!» دقیقا درست آمدی، به هر
چیزی که اعتقاد داری همینجاست.
اصلا چالش، نام دیگر ماست. هر جای دنیا میرفتی باید آخرش بر میگشتی همینجا. چالشهای اینجا، از چالههایش هم معروفتر است. کاری میکنیم که موقع رفتن «چالش درد» بگیری. تا حالا کجا بودی مرد حسابی؟
چالش میخواستی و تعارف میکردی؟ اینجا را خانه خودت بدان. همه اسباب پیشرفت و تجربهاندوزی هم مهیاست. بهخدا اگر ببینیم باز هم تعارف میکنی از دستت دلخور میشویم. قطبی هم اگر اینجا موفق نبود به خاطر این بود که از چالش فراری بود. ما معتقدیم هر کسی که ریگی به کفشش هست از چالش فرار میکند، خوشبختانه تو جنس کفشت از قلوهسنگ است و ریگی هم اگر باشد به چشم نمیآید. فقط چهار روز دیگر از ما گله نکنی که اینجا کار کردن سخت است و چالش زیاد است. خودت خواستی کارلوس جان. حالا از این مسایل گذشته، واقعا چلوکباب ایرانی دوست داری؟!
به ایران آمدم تا چالش جدیدی را در زندگیام تجربه کنم!» دقیقا درست آمدی، به هر چیزی که اعتقاد داری همینجاست.
سلام.
خیلی عالیه.
موفق باشی.