فروشنده پرسید:شما نمی خواهید واسه همسرتون چیزی بخرید؟
مرد با دست پاچگی ماهیتابه ی بزرگی برداشت.
آن را برانداز کرد.سری برای فروشنده تکان داد:همین خوبه.
زن با دلخوری از فروشگاه خارج شد.
۲ ـ دوست داشتن - تو منو بیشتر دوست داری یا مامانُ؟ دخترک کمی فکر کرد:اول تو روُ.نه، اول هر دوتاتون ُ صورت مرد را بوسید:تو اول منو دوست داری یا مامانُ ؟ مرد بدون این که فکر کند،جواب داد:معلومه عزیزم که تو رو دوست دارم. - مامان چی؟ - اون منُ تو رو ول کردُ رفت. دخترک لبخند زد:بر می گرده. من که می دونم هنوز دوستش داری. و چرخ های ویلچر را به حرکت در آورد.
۱ ـ هدیه
فروشنده پرسید:شما نمی خواهید واسه همسرتون چیزی بخرید؟
مرد با دست پاچگی ماهیتابه ی بزرگی برداشت.
آن را برانداز کرد.سری برای فروشنده تکان داد:همین خوبه.
زن با دلخوری از فروشگاه خارج شد.
۲ ـ دوست داشتن
- تو منو بیشتر دوست داری یا مامانُ؟
دخترک کمی فکر کرد:اول تو روُ.نه، اول هر دوتاتون ُ
صورت مرد را بوسید:تو اول منو دوست داری یا مامانُ ؟
مرد بدون این که فکر کند،جواب داد:معلومه عزیزم که تو رو دوست دارم.
- مامان چی؟
- اون منُ تو رو ول کردُ رفت.
دخترک لبخند زد:بر می گرده. من که می دونم هنوز دوستش داری.
و چرخ های ویلچر را به حرکت در آورد.
۳ ـ ساعت
زن به ساعت نگاه کرد:چی شده این وقت روز تماس گرفتی؟
دلم برات تنگ شده بود.
منم منتظرت بودم!!