دست به سینه به چارچوب پنچره تکیه داده بود
و مناظر زیبا را از نظر می گذراند.
آن دور ها درختی را دید که سال ها قبل زیر سایه ی
آن نشسته و
اولین بوسه ی عشق را از لب معشوق
چشیده بود.
و بقیه بوسه ها که همه از روی هوس بود!!!
دست به سینه به چارچوب پنچره تکیه داده بود
و مناظر زیبا را از نظر می گذراند.
آن دور ها درختی را دید که سال ها قبل زیر سایه ی
آن نشسته و
اولین بوسه ی عشق را از لب معشوق
چشیده بود.
و بقیه بوسه ها که همه از روی هوس بود!!!
سارا
سارا؟ سارا؟ کجایی؟
زن، نزد مرد رفت.کنارش نشست.
دست توی موهای او برد:می دونی چند ساله که
دیگه منو به این اسم صدا نزدی؟!!
مرد بعد از مدت ها دست زن را در دست
گرفت:متاسفم.هر کاری کردم اسمت یادم نیومد.
مکث کرد و با تعجب پرسید:مگه تو اسم دیگه ایی هم داشتی؟!!
زن، دست مرد را به سینه فشار داد.آن را بوسید و با صدای
بغض آلودی گفت:دیگه مهم نیست.
زن به نقطه ایی خیره شد:خیلی دلم می خواد منو تو آغوشت بگیری.نوازشم کنی و بگی که دوستم داری. آهی کشید:درست مثل وقتی که جوون بودم. یه چیزی بگو!!! پسر راه دختر را سد کرد:یه چیزی بگو.خواهش می کنم. جوابش یک کلمه ست.آره !؟ اشک درچشم دختر جمع شد.لبانش لرزید. پسر ، سر پایین انداخت:عذر می خوام. و از کنار او گذشت.