فوتبال ایران خبرنگار حرفهای هم میخواهد
مرد بزرگ قطعا آدم های بزرگ را هم کنار خود طلب میکند.این مردان بزرگ
میتوانند از فدراسیون فوتبال تا لایههای زیرین که اصحاب رسانه هم در
برگیرنده آن هستند این مجموعه بزرگ و تاثیرگذار را تشکیل بدهند.
کرش،مردی که گفته میشود 48 ساعت دیگر به طور رسمی سرمربی تیم ملی کشورمان میشود طبق برنامهای که از قبل طراحی کرده بود به کشورمان آمد و طبق برنامه هم ایران را ترک کرد.او قبل از اینکه راهی کشورش بشود سر راه بازی تیم ملی کشورمان و تیم ملی روسیه را هم خواهد دید تا احیانا بهتر با زوایای کار آشنا بشود.
کرش مرد بزرگی است؛این را میتوان از کارنامه وی فهمید.نیازی نیست که عباس ترابیان و علی کفاشیان تابلو در دست بگیرند و فتوحات این مربی بزرگ و نامدار را به استحضار برسانند.کرش یک مربی بزرگ است و میتوان مدعی شد بزرگترین مردی است_با احترام به بلاژویچ و ایویچ_ که پس از انقلاب به کشورمان سفر کرده است.
ادامه مطلب ...
چهار تا دوست که 30 سال بود همدیگه رو ندیده بودند توی یه مهمونی
همدیگه رو می بینن و شروع می کنن در مورد زندگی هاشون برای همدیگه تعریف کنن. بعد
از یه مدت یکی از اونا بلند میشه میره دستشویی. سه تای دیگه صحبت رو می کشونن به
تعریف از فرزندانشون…اولی: پسر من باعث افتخار و خوشحالی منه. اون توی یه کار عالی وارد شد و
خیلی سریع پیشرفت کرد. پسرم درس اقتصاد خوند و توی یه شرکت بزرگ استخدام شد و پله
های ترقی رو سریع بالا رفت و حالا شده معاون رئیس شرکت. پسرم انقدر پولدار شده که
حتی برای تولد بهترین دوستش یه مرسدس بنز بهش هدیه داد.دومی:
جالبه. پسر من هم مایهء افتخار و سرفرازی منه. توی یه شرکت هواپیمایی
مشغول به کار شد و بعد دورهء خلبانی گذروند و سهامدار شرکت شد و الان اکثر سهام
اون شرکت رو تصاحب کرده. پسرم اونقدر پولدار شد که برای تولد صمیمی ترین دوستش یه
هواپیمای خصوصی بهش هدیه داد.سومی:
خیلی خوبه. پسر من هم باعث افتخار من شده. اون توی بهترین دانشگاههای
جهان درس خوند و یه مهندس فوق العاده شد. الان یه شرکت ساختمانی بزرگ برای خودش
تاسیس کرده و میلیونر شده. پسرم اونقدر وضعش خوبه که برای تولد بهترین دوستش یه
ویلای 3000 متری بهش هدیه داد.هر سه تا
دوست داشتند به همدیگه تبریک می گفتند
که دوست چهارم برگشت سر میز و پرسید این تبریکات به خاطر چیه؟ سه تای دیگه گفتند:
ما در مورد پسرهامون که باعث غرور و سربلندی ما شدن صحبت کردیم. راستی
تو در مورد فرزندت چی داری تعریف کنی؟
چهارمی گفت: دخترمن رقاص
کاباره شده و شبها با دوستاش توی یه کلوپ مخصوص کار میکنه. سه تای دیگه گفتند:
اوه! مایهء خجالته! چه افتضاحی! دوست چهارم گفت: نه. من ازش ناراضی نیستم. اون
دختر منه و من دوستش دارم. در ضمن
زندگی بدی هم نداره. اتفاقا” همین دو هفته پیش به مناسبت
تولدشا ز سه تا از صمیمی ترین دوست پسراش یه مرسدس بنز و یه هواپیمای خصوصی
و یه ویلای 3000 متری هدیه گرفت