رسم
روزگاره :
کسی را که خیلی دوست داری، زود از دست می دهی پیش از آنکه خوب نگاهش کنی.
پیش از آنکه او را در آغوش بگیری . پیش از آنکه تمام حرفهایت را به او
بگویی ، پیش از آنکه همه لبخندهایت را به او نشان بدهی مثل پروانه ای زیبا،
بال میگیرد و دور می شود ، و تو خیال میکردی تا آخر دنیا می تونی هر روز
طلوع آفتاب را با او تماشا کنی .
رسم روزگاره :
کسی که از دیدنش سیر نشده ای زود از دنیای تو میرود ، بدون اینکه حتی ردی و
نشونی از خودش در دنیای تو به جا بزاره .چه آرزوهایی با او نداشتی ، چه
آینده ی زیبایی را با او می دیدی، فرصت نشد که فقط یک بار سرت را بر روی
شانه هایش بزاری و گریه کنی .
رسم روزگاره :
وقتی از هر روزی بیشتر به او نیاز داری ، وقتی هنوز خوشبختی را در کنار او
حس نکردی ، وقتی هنوز ترانه های عاشقی را تا آخر با او نخوانده ای ، درکمال
ناباوری می بینی که او را در کنارت نیست . چه فکر پوچی بود که دست در دست
او خنده کنان تا اوج آسمان خواهی رفت و او صورتت را پر از بوسه میکند.
رسم روزگاره :
با خود گفتی اگر این بار ببینمش دست او را می گیرم ، خیلی محکم می گیرم و
نمی گذارم که برود . او باید برای همیشه پیشم بماند . دستی را گرفتی اما
این دست کیست که خیلی سرده ؟ تو دست در دست تنهایی دادی . اون دست رهات نمی
کنه !!!
رسم روزگاره :
او که میرود ، برای همیشه هم می رود .و آنقدر تنها می شوی که حتی نام روزها
را فراموش میکنی و گذشت زمان را احساس نمی کنی ، از صدای تیک تیک ساعت
بیزار می شوی و با آنکه تنگ دل تو شکست اما ماهیش آزاد نشد.
راستی تو که او را خیلی دوست داری: اگه هنوز باد شمعهایت را خاموش نکرده،
اگه هنوز شمع بالهایت را نسوزانده ، اگه هنوز می توانی به او هدیه ای ،
شاخه گلی بدهی و پس قدر لحظه لحظه ی این روزها را بدان . برایش فال حافظی
بگیر . او را در آغوش بگیر و تا فرصت داری با او بگو :
"دوستت دارم "
عشق یعنی خون دل یعنی
جفا
عشق یعنی درد و دل یعنی صفا
عشق یعنی یک شهاب و یک سراب
عشق یعنی یک سلام و یک جواب
عشق یعنی یک نگاه ویک نیاز
عشق یعنی عالمی راز و نیاز
.
.
.
کاش میشد در نگاهت همچو اشکی جا بگیرم
یا نیفتم از نگاهت یا اگر افتم بمیرم
.
.
.
درون سیــــنه ام صد آرزو مرد
گل صد آرزو نشکفته پژمرد
دلم بی روی او دریای درد است
همین دریا مرا در خود فرو برد
.
.
.
کاش میشد که نگار از عاشقی بو ببرد
دل را به شکار چشم آهو ببرد
خسته ز دلم … بگو خریدار کجاست ؟
تا قلب مرا به شرط چاقو ببرد
.
.
.
دخترک رفت ولی زیر لب این را می گفت:
” او یقیناً پی معشوق خودش می آید ! ”
.
.
.
پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود:
” مطمئناً که پشیمان شده بر می گردد ! ”
.
.
.
عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز
.
.
.
تو اگر باز کنی پنجره ای سوی دلت
می توان گفت که من چلچله باغ توام
مثل یک پوپک سرمازده در بارش برف
سخت محتاج به گرمای توام
.
.
.
داشتنیهایم همین است !
تکرار تپشهایی
که با موسیقی تپشهای تو
تکرار میشود
.
.
.
گفته بودی که چرا محو تماشای منی
انچنان محو که یکدم مژه بر هم نزنی
مژه بر هم نزنم تا که زدستم نرود
ناز چشم تو به یکدم مژه بر هم زدنی
.
.
.
ایی من، همان انتظارم است و انتظارم، همان
عشق!
و عشق تنها بهانه ی بودنم! بی بهانه ام
نکن!
آرژانتین: سرزمین نقره (اسپانیایی)
آفریقای جنوبی: سرزمین بدون سرما / آفتابی جنوبی (لاتین، یونانی)
آلبانی: سرزمین کوه نشینان
آلمان: سرزمین همه مردان یا قوم ژرمن (فرانسوی، ژرمنی)
آنگولا: از واژه نگولا که لقب فرمانروایان محلی بود
اتریش: شاهنشاهی شرق (ژرمنی)
اتیوپی: سرزمین چهره سوختگان (یونانی)
ازبکستان: سرزمین خودسالارها (سغدی، ترکی، فارسی دری)
اسپانیا: سرزمین خرگوش کوهی (فنیقی)
استرالیا: سرزمین جنوبی (لاتین)
استونی: راه شرقی (ژرمنی)
اسرائیل: جنگیده با خدا (عبری)
اسکاتلند: سرزمین اسکات ها (لاتین)
افغانستان: سرزمین قوم افغان (فارسی)
اکوادور: خط استوا (اسپانیایی)
الجزایر: جزیره ها (عربی)
السالوادور: رهایی بخش مقدس (اسپانیایی)
امارات متحده عربی: شاهزاده نشین های یکپارچه عربی (عربی)
اندونزی: مجمع الجزایر هند (فرانسوی)
انگلیس: سرزمین پیر استعمار (ژرمنی)
اوروگوئه: شرقی
اوکراین: منطقه مرزی (اسلاوی)
ایالات متحده امریکا: از نام آمریگو وسپوچی دریانورد ایتالیایی
ایتالیا: شاید به معنی ایزد (یونانی)
ایران: سرزمین آریایی ها٬ برگرفته از واژه «آریا» به معنی نجیب و شریف
ایرلند: سرزمین قوم ایر (انگلیسی)
ایسلند: سرزمین یخ (ایسلندی)
بقیه در ادامه
ادامه مطلب ...
کی گفتمت ؟؟
کی گفتمت که خشت سرا از طلا مکن
گفتم سرای خلق چو ویرانه ها مکن
کی گفتمت که مرو بر مراد خویش
گفتم مراد کسی زیر پا مکن
کی گفتمت که دور ز عیش و سرورباش
گفتم سرور و عیش کسی را عزا مکن
کی گفتمت که نام خدا بر زبان مبر
گفتم جفا به خلق به نا م خدا مکن
شوشتری
روزی چهار مرد و یک زن کاتولیک در باری ، مشغول نوشیدن قهوه بودند. |
یکی از مردها گفت : من پسری دارم که کشیش است. هرجا که میرود مردم او را "پدر" خطاب میکنند.
مرد دوم گفت : من هم پسری دارم
که اسقف است و وقتی جایی میرود مردم به او میگویند " سرورم"!
مرد سوم گفت " پسر من
کاردینال است و وقتی وارد جایی میشود مردم او را "عالیجناب" صدا
میکنند.
مرد چهارم گفت : پسر من پاپ
است و وقتی جایی میرود او را "قدیس بزرگ" خطاب میکنند!
زن حاضر در جمع نگاهی به مردان کرد
و گفت : من یک دختر دارم. 178 سانت قدش است ، بسیار خوش هیکل ، سایز سینه
هایش 85 است ، دور کمرش 61، دور باسنش 92 سانت ، با موهای بلوند و چشمهای روشن
.
وقتی وارد جایی میشود همه میگویند : "وای !! خدای من ! "